تحلیل رفتار متقابل قسمت دوم
پیش نویس زندگی
هریک از ما در دوران کودکی داستان زندگی خود را می نویسیم.این
داستان آغاز،میانه و پایانی دارد. ما طرحی اساسی این داستان را دردوران طفولیت،
قبل از آنکه بتوانیم بیش از چند کلمه ادا کنیم ، می نگاریم. وقتی کمی بزرگتر شدیم
جزئیات بیشتری به این داستان اضافه می کنیم. بخش عمده ی این داستان تا سن هفت
سالگی نوشته می شود. ما می توانیم این داستان را بعد ها در دوران بزرگسالی مورد
تجدید نظر قرار دهیم.
پیش نویس زندگی
هریک از ما در دوران کودکی داستان زندگی خود را می نویسیم.این داستان
آغاز،میانه و پایانی دارد. ما طرحی اساسی این داستان را دردوران طفولیت، قبل از
آنکه بتوانیم بیش از چند کلمه ادا کنیم ، می نگاریم. وقتی کمی بزرگتر شدیم جزئیات
بیشتری به این داستان اضافه می کنیم. بخش عمده ی این داستان تا سن هفت سالگی نوشته
می شود. ما می توانیم این داستان را بعد ها در دوران بزرگسالی مورد تجدید نظر قرار
دهیم.
ما به عنوان افراد بزرگسال معمولا" از داستان زندگی که برای
خود نوشته ایم آگاهی نداریم. با این وجود احتمالا" تا به آخر به انجام آن
وفادار خواهیم ماند. بدون آگاهی از داستان زندگی ، احتمال دارد که زندگی خود را بر
اساس آن بنا نموده و به سوی صحنه های پایانی که در دوران طفولیت نوشته شده است
(تصمیمات دوران کودکی) پیش رویم.
این داستان زندگی که ما از آن آگاهی نداریم در نظریه ی تحلیل رفتار
متقابل پیش نویس زندگی نامیده می شود.
مفهوم پیش نویس زندگی با الگوی حالات نفسانی به عنوان ساختمان
مرکزی تحلیل رفتار متقابل در یک ردیف قرار دارند. این مفهوم بطور خاصی در کاربرد
های درمانی اهمیت دارد. در تحلیل پیش نویس زندگی ، از مفهوم آن در می یابیم که
چگونه افراد می توانند نا آگاهانه برای خود مشکل تراشی کنند و یا چگونه می توانند
به حل مشکلات زندگی خودشان بپردازند.
نادیده انگاشتن ، برداشت غلط ، همزیستی
کودک نو پا درباره ی پیش نویس زندگی خود تصمیماتی می گیرد زیرا که
پیش نویس زندگی بهترین روشی را ارائه می کند که کودک می تواند بوسیله ی آن زنده
مانده و با آنچه که در نظرش دنیای وحشتناکی می آید کنار آید. در حالت نفسانی
«کودک» ممکن است هنوز بر این باور باشیم که هر نوع تهدیدی به تصویری که ما از
دنیای اطراف خود به عنوان یک کودک داشتیم ، تهدیدی برای ارضای نیازهای ما و یا حتی
برای زنده بودن وجود ما باشد. بنابراین ، گاهی اوقات ممکن است درک و برداشت خود را
از واقعیات به گونه ای تغییر دهیم تا با پیش نویس زندگی ما تطبیق یابد. این چیزی
است که به آن برداشت غلط می گوییم.
یکی از راههایی که به ما اطمینان می بخشد که دنیا با پیش نویس
زندگی ما هماهنگ است اینست که اطلاعاتی را که درباره ی یک موقعیت خاص در اختیار
داریم به طور انتخابی نادیده بگیریم. ما جنبه هایی از واقعیت را که ممکن است با
پیش نویس زندگی ما در تضاد باشد بدون قصد آگاهانه پس می زنیم. این عمل را نادیده
انگاشتن می نامیم.
به عنوان بخشی از حفظ و نگهداری پیش نویس زندگی خود ، گاهی اوقات درمقام افراد
بزرگسال ، در روابطی قرار می گیریم که بازنوازی همان روابطی است که با والدین خود
در زمان کودکی داشته ایم. ما این کار را بدون آگاهی انجام می دهیم. در چنین موقعیتی
، یکی از طرفین رابطه نقش «والد» و «بالغ» درون را ایفا می کند و دیگری نقش «کودک»
را به عهده می گیرد. رفتار بین آنها به نوعی است که گویی هردواز سه حالت نفسانی
بهره مند هستند به جای این که از شش حالت نفسانی خود بهره گیرند. چنین رابطه ای
همزیستی محسوب می گردد.
تخریب ، تمبر و بازیهای روانی
به عنوان کودکانی نو پا ، متوجه می شویم که در خانواده ی ما
احساسات خاصی تشویق می شوند درحالی که احساسات دیگر منع می گردند. برای به دست
آوردن نوازش ، ممکن است تصمیم بگیریم که فقط احساسات مجاز را حس کنیم. این تصمیم
به طور نا آگاهانه گرفته می شود. زمانی که ما در دوران
بزرگسالی ، پیش نویس زندگی خودمان را به اجرا در می آوریم ، در واقع به طور مستمر
، احساسات واقعی خود را با احساساتی که در دوران کودکی برای ما مجاز بوده اند می
پوشانیم. این احساسات جایگزین شده احساسات تخریبی نامیده می شوند. اگر ما احساس
سرکوب شده ای را تجربه کنیم و به جای بیان آن ، آنرا ذخیره نمائیم ، اصطلاحا"
تمبر جمع کرده ایم.
«بازیها» عبارتند از یک رشته رفتارهای متقابل تکراری که در آن طرفین رابطه
به تجربه ی احساسهای تخریبی خود می رسند. این روند رابطه همیشه شامل «تغییر نقش»
است و در آن لحظه ای فرا می رسد که بازیگران اتفاقی غیرمترقبه ، آزاردهنده و
ناراحت کننده را تجربه می کنند. افراد از اینکه به بازیهای روانی می پردازند ،
آگاهی ندارند.
استقلال و خودپیروی
ما به عنوان افراد بزرگسال برای تشخیص توانایی های کامل خود ،
احتیاج داریم که تصمیمات جدیدی درمورد روشهایی که در دوران کودکی برای رویارویی زندگی
داشته ایم اتخاذ کنیم. زمانی که در یابیم این روش ها دیگر برای ما کار آرایی
ندارند ، ناچاریم که آنها را با روش های جدیدی که کاربرد دارند جایگزین کنیم. به
زبان تحلیل رفتار متقابل ما باید از پیش نویس زندگی خود پا را فراتر نهاده و به
آنچه که استقلال نامیده می شود دست یابیم.
تکنیکها و روش های تحلیل رفتار متقابل به نوعی طراحی شده اند که به
افراد کمک می کنند تا به استقلال و خود پیروی دست یابند. این استقلال و خود پیروی
از آگاهی ، خود انگیختگی ، و توانایی برای ایجاد صمیمیت تشکیل شده است و با
استفاده ار منابع کامل شخصی به عنوان یک فرد بزرگسال ، توانایی های او را برای حل
مسائل بکار می گیرد.
فلسفه ی تحلیل رفتار متقابل
تحلیل رفتار متقابل بر اساس فرضیه های فلسفی خاصی استوار گردیده ،
این پیش فرض ها ، عباراتی درباره ی انسان ، زندگی و هدف های تغییراند.
فرضیه های فلسفی تحلیل رفتار متقابل عبارتند از :
«انسانها
ذاتا" خوب هستند».
«همه
توانایی فکر کردن دارند».
«سرنوشت
انسانها به دست خودشان تصمیم گیری شده است و این تصمیمات را می توان تغییر داد».
پیامد این فرضیه ها ، دو اصل اساسی به کار گیری تحلیل رفتار متقابل
است :
«روش
قرارداد بستن»
«ارتباط
باز و نامحدود»
انسانها ذاتا" خوب هستند
اساسی ترین نظریه تحلیل رفتار متقابل این است که انسانها
ذاتا" خوب هستند. این بدان معناست که من و تو هر دو ارزشمند ، محترم ، گرامی
و گرانقدر هستیم. من خود را همانطور که هستم
می پذیرم و تو را همانطور که هستی می پذیرم. این حالت از نهاد انسان بر می خیزد تا این که به رفتار مربوط
شود.
گاهی ممکن است آنچه را که تو انجام می دهی نه دوست داشته باشم و نه
قبول داشته باشم ولی همیشه هر چه هستی تو را می پذیرم.
نهاد تو به عنوان یک انسان در نظر من گرانقدر است هرچند که
رفتار تو ممکن است چنین نباشد.
همه توانایی فکرکردن دارند.
همه ، به جز آنهایی که ضایعات مغزی شدید دارند قادر به فکر کردن
هستند. بنابراین هریک از ما مسئولیم که مشخص کنیم از زندگی چه می خواهیم.
نهایتا" هر فردی با پیامد تصمیمات خود زندگی می کند.