تحلیل رفتار متقابل قسمت ششم
حالات نفسانی
شما حالات نفسانی را نمی توانید وزن ، لمس و یا حمل کنید ، و
نمی توانید آنها را در جای خاصی از بدن یا مغز پیدا کنید. زیرا که حالت
نفسانی یک شیئی نیست ، بلکه نامی است که برای توصیف یک سری از پدیده ها می
گذاریم. یعنی یک سری از احساسها ، افکار و رفتارهای مربوط به هم. به همین
ترتیب « والد » ، « بالغ » و » کودک » اشیاء نیستند
حالات نفسانی
شما حالات نفسانی را نمی توانید وزن ، لمس و یا حمل کنید ، و
نمی توانید آنها را در جای خاصی از بدن یا مغز پیدا کنید. زیرا که حالت
نفسانی یک شیئ نیست ، بلکه نامی است که برای توصیف یک سری از پدیده ها می
گذاریم. یعنی یک سری از احساسها ، افکار و رفتارهای مربوط به هم. به همین
ترتیب « والد » ، « بالغ » و » کودک » اشیاء نیستند ، آنها اسامی هستند که
ما آنها را از این جهت بکار می بریم که بتوانیم این سه وضعیت احساس ، فکر و
رفتار را که در این فصل خواندیم از یکدیگر مجزا نمائیم.
اغلب اوقات در فعالیتهای روزانه در رابطه با تحلیل رفتار
متقابل، مردم از حالات نفسانی خود مانند اشیایی که در اختیار دارند صحبت می
کنند. شما ممکن است مطالبی از این قبیل بشنوید :
«کودک» من دوست داره خوش بگذرونه».
«تو«بالغ» خوبی داری».
مشکلی را که این نوع صحبتها ممکن است در بر داشته باشد. این
است که ما به طرف این باور بدهیم که حالات نفسانی دارای وجودی مستقل از ما
هستند ، یعنی از شخصی که ما درباره ی او صحبت می کنیم جدا هستند. البته این
فکر درست نیست. این درست نیست که بگوئیم کودک من خواهان شادی و لذت است این
من هستم که خواهان شادی و لذتم و من ممکن است در حالت نفسانی «کودک» خود
باشم و شادی و لذت را بطلبم. این درست نیست که بگوئیم «من یک«بالغ» قوی
دارم» بلکه باید بگوئیم ، من دارای توانائیهایی هستم که می توانم کار را
طوری انجام دهم که با حالت نفسانی «بالغ» من همراه باشد. مانند واقعیت سنجی
و ارزیابی احتمالات.
الگوی بیش از حد ساده شده
پس از این که کتاب «بازیها» پرفروش ترین کتاب در نیمه های
دهه ی 1960 شد ، نظریه ی تحلیل رفتار متقابل ، روانشناسی عامه شناخته شد.
بسیاری از سخنگویان و نویسندگان از این نظریه استفاده های تجاری کردند. آنها
برای این که بتوانند به نظریه ی تحلیل رفتار متقابل بیشتر جنبه ی تجاری
بدهند ، عقاید اساسی اریک برن را بی اعتبار ساختند. آنها بر روی مطالبی که
خیلی واضح و برجسته بود تأکید ورزیدند و جنبه هایی را که نیاز به افکار عمیق
و مشاهدات دقیق داشت به بوته ی فراموشی سپردند.
در همین دوران بود که الگوی بیش از حد ساده شده ی حالات
نفسانی معمول شد. آن الگوی بازاری و تجاری هنوز وجود دارد. این سوء تعبیر
ریشه در عدم درک بی پایان ، چه در بین متخصصین تحلیل رفتار متقابل و سایر
افراد حرفه ای دیگر رشته ها دارد.
در این بخش ، به این الگوی بیش از حد ساده شده نظری می
افکنیم لیکن هرگز پیشنهاد نمی کنیم که از آن استفاده کنید و در این کناب هم
به هیچ ترتیب از آن استفاده نمی کنیم. با این وجود آن را به
شما صرفا معرفی می کنیم " به این دلیل که ممکن است
قبلا" در کتب یا مقالات دیگری به آن برخورد کرده باشید. شما همچنین می
توانید آن را در افکار بسیاری از افرادی که نظریه ی تحلیل رفتار متقابل را
در دوران پرآشوب سالهای 1960 یاد گرفته اند ببینید.
الگوی بیش از حد ساده شده ی حالات نفسانی چه چیز را ارائه می
دهد؟ این الگو فقط می گوید : «وقتی که من دارم فکر می کنم در «بالغ»
خود هستم ، وقتی دارم احساس می کنم در «کودک» خود هستم و زمانی که دارم
قضاوتی اخلاقی و ارزشی می کنم در«والد» خود هستم.
و این کل مسئله است.
بعد از اینکه این مطالب را در مورد این که الگوی حالات
نفسانی در واقع چه می گوید، خواندید ممکن است سئوال کنید آیا الکوی بیش از
حد ساده شده هیچگونه شباهتی با الگوی واقعی دارد؟ واقعیت این است که
شباهتهایی هم وجود دارد. الگوی بیش از حد ساده شده در واقع معرف بعضی از
ویژگیهای هر یک از حالات نفسانی است. لیکن این الگو سایر ویژگیهای اساسی
این نظریه را نادیده می گیرد.
حال بیایید به واقعیت اساسی این الگوی بیش از حد ساده شده
نگاهی افکنیم. چه شباهتهایی بین این دو الگو وجود دارد؟
می دانید که وقتی در حالت نفسانی « بالغ » خود هستم ، واکنش
من به صورت این زمانی ، این مکانی است ، از تمام منابع و توانائیهایی که به
عنوان یک انسان بزرگسال در اختیار دارم ، بهره می گیرم. معمولا" این
حالت شامل حل مسئله نیز می باشد. من احتمالا" خود را به عنوان موجودی
متفکر تجربه می کنم. اگر کسی در حال مشاهده ی رفتار من باشد ، احتمالا"
خواهد گفت که من در حال فکر کردن هستم.
اگر به حالت نفسانی « کودک » خود بروم ، رفتارها ، احساسها و
افکار دوران کودکی خود را بازنوازی می کنم. کودکان به خصوص نوباوگان
، جهان هستی را اساسا" از دریچه ی احساس می نگرند. بنابراین هرگاه در حالت نفسانی « کودک » خود هستم به
احتمال خیلی زیاد خود مرا در حالت احساس کردن می یابم. در این اوقات کسی که
مرا مشاهده میکند احتمالا"تأیید خواهد کرد که من در حال بیان احساس
هستم.
وقتی که در حالت نفسانی « والد » خود هستم ، رفتارها ، افکار
و احساسهای من تقلیدی از والدینم و یا جانشینان آنها به شکلی که در دوران
کودکی در نظرم ظاهر می شدند ، می باشد. در نظر کودک ، والدین اوقات بسیار
زیادی را برای وضع کردن قوانین ومقررات درباره ی آنچه که باید اتفاق بیفتد و
یا برای قضاوت کردن در مورد دنیای اطراف ، صرف می کنند. در نتیجه بیشتر
زمانهایی که در حالت نفسانی « والد » خود هستم ، در واقع آنچه را که والدینم
انجام می دادند ، انجام می دهم و درباره ی باید و نبایدها تعیین ارزش و
قضاوت می کنم.
در نتیجه ، الگوی بیش از حد ساده شده به ما بعضی از کلیدهای
اولیه بسیار ساده را برای تشخیص حالات نفسانی ارائه می دهد. وقتی که در حالت
نفسانی « بالغ » خود قرار دارم اغلب اوقات در حال فکر کردن هستم ، و زمانی
که در حالت نفسانی « کودک » هستم اغلب در وضعیت احساس کردن می باشم و هرگاه
در حالت نفسانی « والد » هستم اغلب در حال تعیین ارزش و قضاوت هستم .
اما این کلیدهای اولیه ، درباره هر یک از حالات نفسانی
توضیحات ناکافی و مختصری ارائه می دهند. الگوی بیش از حد ساده شده ،
کاملا" این مطلب را از قلم می اندازد که من می توانم در هر یک از حالات
نفسانی خود ، فکر کنم ، احساس کنم و درباره ی ارزشها قضاوت کنم.
خطای جدی تری درمورد الگوی بیش از حد ساده شده این است
که درباره ی بعد زمانی حالات نفسانی چیزی نمی گوید. دکتر اریک برن بارها و
بارها تأکید کرده بود که حالات نفسانی « والد » و « کودک » انعکاسی از گذشته
هستند.
در حالت نفسانی « کودک » ، من رفتارها ، افکار و احساسهای
گذشته ی خودم را یعنی دوران کودکی بازنوازی می کنم ، وقتی که من در حالت
نفسانی « والد » خود هستم درگیر رفتارها ، افکار و احساسهایی که در گذشته از
والدینم و یا جانشینان آنها تقلید کرده ام ، می باشم. تنها زمانی که در حالت
نفسانی « بالغ » خود هستم ، با تمام توانائیها و منابع فعلی خود به عنوان یک
فرد بزرگسال ، به موقعیت ها واکنش نشان می دهم.
با این نگاه کوتاه ، الگوی بیش از حد ساده شده را کنار می
گذاریم. این الگو برای مطالب کوتاه و مختصر ، و یا صحبتهای بعد از شام مناسب
است ، ولی در مورد این که تحلیل رفتار متقابل واقعا" درباره ی چیست چیز
زیادی نمی گوید. از این به بعد در این کتاب ما به همان الگوی اولیه و اصلی
اریک برن وفادار خواهیم ماند.
تحلیل کنشی حالات نفسانی
در اینجا ما متن تفصیلی دیگری از الگوی حالات نفسانی ،
ارائه می دهیم که این الگو ، حالات نفسانی را به دو صورت ساختاری و کنشی
مورد توجه قرار می دهد.
الگوی ساختاری به ما نشان می دهد که در هریک از حالات نفسانی
چه عناصری وجود دارد ، در حالی که الگوی مدل کنشی ، حالات نفسانی را تقسیم
بندی می کند و به ما نشان می دهد که از هر یک چگونه استفاده می کنیم.
همین نظر را با زبان علمی تر به این شکل می توان بیان کرد :
الگوی ساختاری حالات نفسانی با محتوای حالات نفسانی سر و کار دارد ، در حالی
که الگوی کنشی ، با فرآیند حالات نفسانی مربوط است.
ساختار = چه چیز = محتوا
کنش = چگونه = فرآیند
درک الگوی کنشی احتمالا" در ابتدای شناخت ، خیلی آسان
تر به نظر می رسد ، بنابراین ابتدا آنرا مورد بررسی قرار می دهیم .
« کودک مطیع و سازگار » و « کودک طبیعی »
تصور کنید که من در حالت نفسانی « کودک » خود هستم. من درست
به همان گونه که در دوران کودکی رفتار ، فکر و احساس می کردم ، رفتار ، فکر
و احساس می کنم. بسیاری از زمانهایی که من کودک نوپایی بودم خود را با
انتظارات و فرامین والدینم یا جانشینان آنها سازگار می کردم.من یاد گرفته
بودم برای این که با زندگی کنار بیایم با همسایه ها رفتار مؤدبی داشته باشم
حتی اگر آنها را خیلی هم دوست نداشتم. وقتی که لازم بود بینی خود را پاک کنم
به جای آستین از دستمال استفاده می کردم ، حتی اگر استفاده از آستین آسان تر
بود. در همان اوان زندگی ، دریافتم که پدرم مرا زمانی که ساکت هستم بیشتر
دوست دارد ، در نتیجه هر وقت او حضور داشت اغلب ساکت بودم. مادرم دوست داشت
همیشه بخندم و به نظر می رسید دوست ندارد گریه کنم یا عصبانی شوم. بنابراین
، هرگاه با او بودم ، بیشتر وقتها می خندیدم ، حتی اگر بعضی وقتها غمگین
بودم و دوست داشتم گریه کنم و یا عصبانی بودم و می خواستم برسرش فریاد بزنم.
اکنون ، به عنوان یک بزرگسال ، اغلب همین روشهای رفتاری را که در کودکی برای
سازگاری با انتظارات والدینم انتخاب کرده بودم ، تکرار می کنم. در این حالت
، من در بخش « کودک » مطیع و سازگار حالت نفسانی « کودک » خود هستم.
زمانهای دیگری هم دردوران کودکیم بوده که من علیه این قوانین
و انتظاراتی که والدینم از من داشته اند طغیان می کردم. تا پدرم رویش را بر
می گرداند من با بی ادبی برای دختر کوچک همسایه شکلک در می آوردم. و گاهی
اوقات که تنها بودم بینیم را حسابی با آستینم پاک می کردم ، فقط به این دلیل
که از دستمال دیگر خسته شده بودم. حتی روزهایی بود که آنقدر احساس بدی داشتم
که باید همیشه در حضور مادرم بخندم ، که تمام روز را با او بد اخمی می کردم
تا نشانش بدهم که همیشه آنطور نیستم.
زمانی که این گونه رفتار می کردم ، مانند این بود که دستورات
والدینم را درست برعکس انجام می دادم. به جای سازگاری و تبعییت از انتظارات
آنها ، تا آنجا که می توانستم برعکس آن عمل می کردم.
در زندگی بزرگسالی ، هنوز ممکن است با همین روشها طغیان
کنم.اغلب اوقات ممکن است از اینکه رفتارهای طغیانگرانه دارم آگاه نباشم.
وقتی که رئیسم کار مشکلی به من واگذار می کند ، شاید متوجه شوم برای این که
آن کار را به موقع تحویل دهم زمان کافی ندارم. در واقع من هم به اندازه ی
همه وقت دارم ، یعنی ٢٤ ساعت در روز. این که به رئیسم بگویم وقت نکردم کار
را تمام کنم ، رضایت مبهمی را در من ایجاد می کند که می گوید « حالا نشانت
می دهم. »وقتی که چهار ساله بودم ممکن بود همین احساس رضایت طغیانگرانه را
داشته باشم وقتی که به مادرم نشان می دادم نمی تواند وادارم کند آخرین سیب
زمینی توی بشقابم را بخورم.
|